نقد جغرافیای رادیکال:
1- به نظر عده ای ، برخی از جغرافی دانان رادیکال ، بیشتر مشکلات جهان سوم را با بزرگنمایی
گسترده ای ، تنها به عامل استعمار و سرمایه داری غرب نسبت می دهند و از ساختارهای داخلی ، سنت های منفی و جامعه این کشورها غافل می مانند.
2- منتقدان رادیکالیسم، به جبرگرایی تاریخی بر مبنای مادی اندیشی تاریخی انتقاد می کنند.
3- به نظر برخی از جغرافی دانان، امروزه برخلاف پیش بینی های مارکس، سرمایه داری ، جهانی شده است.
4- در صورت دخالت دادن صد در صد عامل اقتصادی در پدیده های جغرافیایی، وارد جبریت می شویم. هر چند که عامل شناخته می شود اما تبیین همه پدیده های جغرافیایی در همه زمان ها تنها با یک عامل ، شاید چندان صحیح نمی باشد.
5- امروزه با طرح نظریه های جدید ، لایتغیر بودن قوانین اجتماعی ، شکسته شده است. چنین به نظر می رسد که توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی دو روی یک سکه اند.
6- مخالفین جغرافی دانان رادیکال معتقدند که همه قرائت های سرمایه داری، مثل سرمایه داری کازینویی عمل نمی کنند و در اغلب کشورهای توسعه یافته ، طبقه متوسط حداکثر جامعه را تشکیل می دهند.
منابع؛
فلسفه های محیطی و مکتبهای جغرافیایی – شکوهی حسین
فلسفه جغرافیا - شکوهی حسین
دایرة المعارف ناسیونالیسم - جلد سوم الکسادرماتیل
دانشنامۀ سیاسی - آشوری داریوش
فرهنگ سیاسی معاصر - دیوید رابرتون ترجمه عزیز کیاوند
مکتب رئالیسم
رئالیسم نیز همچون یکی از ماندگار ترین فلسفه های دنیای غرب است. رئالیست ها، بر خلاف ایدئالیستها، اظهار می دارند که اعیان اشیاء قطع نظر از آنکه موضوع ادارک ما واقع شوند یا نه، وجود دارند.
بنیانگذار رئالیسم :
رئالیستها مانند ایدئالیستها گوناگونند. مثلاً رئالیستهای کلاسیک سرچشمه اندیشه های فلسفی خود را افکار فلسفی یونان باستان می دانند. رئالیستهای علمی، علوم طبیعی و روش علمی را مبنای درک واقعیت تلفی می کنند. واقع گرایان الهی (خداباور)، از جمله تومیستها، موجود مافوق طبیعی را به عنوان خالق جهان طبیعت در می گیرند. خواستگاه مشترک اقسام رئالیسم آثار ارسطوست .
معرفت شناسی رئالیسم
مابعدالطبیعه رئالیستی وجود نظامی عینی از واقعیت را مفروض می دارد که در آن اشیاء مستقل و مقدم بر تجربه ما از آنها وجود دارند. در راستای شناخت این واقعیت، ما به سناخت ماهیت اشیاء همچون ساختار جهان، طبیعت آدمی، جامعه و پدیده های طبیعی نائل می آییم .
در نزد رئالیست، شناسایی عبارت از داشتن علم نسبت به چیزی است. شناخت یا معرفت مستلزم تعامل ذهن و جهان خارج از ذهن است. چنین تعاملی بین دستگاه حسی آدمی و انرژی منبعث از شیء صورت می گیرد .
از دیدگاه فرد رئالیست شناختن، فرایند مضاعفی است که متضمن ادارک حسی و انتزاع عقلی است. این فرایند با تصور رئالیست از جهانی دو بنی که از دو جزء مادی و صوری ( ماده و صورت ) تشکیل می شود، مطابقت دارد. در حالی که ادراک حسی با ماده سرو کار دارد، انتزاع عقلی به صورت هیئت مربوط است .
معرفت شناسی رئالیستی «نظریه ناظر» نام گرفته که به معنی آن است که ما ناظران واقعیت هستیم. در حالی که ما همگی در فرایند واحدی از شناخت مشارکت داریم، « نظارت » ما می تواند شامل گستره وسیعی از شیوه های گرد آوری داده ها از خام ترین تا دقیق ترین روشها باشد. به عنوان ناظران نورس واقعیت، ما از همان آغاز اشیاء را به جماد، نبات، و حیوان طبقه بندی می کنیم . در طول زمان، انسانها شماره زیادی از ابزارهای پیچیده - مثل تلسکوپ ، میکروسکوپ ، ماشینهای اشعه ایکس ، و سفینه فضایی کاوشگر و غیره ... را ابداع کرده اند که بر معرفت ما افزوده و به آن دقت بخشیده اند. مثلاٌ ماه به مثابه موجودی مادی، مستقل از ما و مقدم بر شناخت ما از آن وجود داشته است. ماه در بسیاری از مراسم مذهبی و جشن ها نقش داشته و موضوع شعر و ترانه بوده است. با فرا رسیدن عصر فضا و پژوهشهای بین سیاره ای، فضانوردان به ماه سفر کردند و به کمک ابزار پیچیده ، دانش ما را نسبت به این جرم آسمانی دقیق تر ساختند. هر چند که فرایند شناخت ما تغییری نکرده است، ولی ابزارهایی که ابداع می کنیم پویا هستند .
واقع گرا :
کسی است که تا حدامکان عوامل حقیقی و واقعی را که در حوادث و امور دخیل هستند به حساب آورد. واقع گرا همچنین به فردی گفته می شود که آنچه را می گوید انجام دهد. سعی فرد واقع گرا بر این است که خود را به واقعیات جهان و محیط و جامعه وفق دهد.
واقع گرایی کما بیش از سال 1830 به بعد پا به عرصه ظهور گذاشت. عوامل ظهور این مکتب چند منبع دانسته اند:
نخست: شمار زیادی از نویسندگان و هنرمندان نه چندان مشهور، معمولاً تهی دست با ذوق و سلیقه های متفاوت که در محله های لاتین پاریس کولی وار می زیستند و خو پرستی رمانتیک ها را مسخره می کردند.
دوم: کاریکاتوریست ها و نقاشان مکتب باربیزون بودند که در میان سالهای 1830 تا 1870 رونق داشتند و نام خود را از دهکده باربیزون در شمال فرانسه گرفته بود. سنت های نقاشی کلاسیک و ایتالیایی را که مرسوم آن زمان بود منسوخ می شمردند.
از سال 1850 به بعد واقع گرایی دو شاخه شد :
نخست: واقع گرایی هنری که مکتب هنر برای هنر مدافع آن است. تئوفیل گوتیه یکی از اعضاء این مکتب است.
دوم: واقع گرایی علمی یا طبیعت گرایی که امیل زولا رمان نویس فرانسوی، پیشوای ناتورالیست ها از آن به عنوان فرمول کاربرد علم جدید در ادبیات دفاع می کند.
در مجموع رئالیسم را می توان به انواع زیر تقسیم کرد :
1- رئالیسم ادبی
سبک رئالیسم دنباله کوشش رمانتیک های نخستین است که در تالیفات خود کوشا بودند که تصور واقعی حیات بشر را شرح دهند و ضمنا علیه افراط ادبیات تخیلی و شخصی و احساسی مجادله کنند.
خیال مجسم ساختن حقیقت به ویژه حقیقت موجود با صحبت و دقت تمام که از سال 1850 رواج یافت صفت عمده ادبیات و هنر های زیبا در نیمه دوم سده 19 می باشد. برای تولید حس ضد افکار نویسندگان رمانتیک که در آثارشان همواره طرز فکر ، احساس و رفتار شخصی خود را مجسم می ساختند.
رئالیست ها تحت تاثیر کشفیات و ترقیات نیمه نخست سده 19 ( چه نویسندگان و چه شعرا ) از اوج احلام تخیلات به سوی واقعیات و حقایق زندگی کشیده شدند. رفته رفته مردم از تخیلات رمانتیک خسته می شدند و آثاری را می پسندیدند که در زندگی حقیقی خودشان، بدبختیها و رنجهای آنان، بدون دستکاری و دخالت سلیقه شخصی نویسنده در آن منعکس شده باشد. نخستین کسی که در فرانسه پیشقدم ایجاد سبک رئالیسم شد بالزاک بود که با تصنیف « کمدی بشری » زندگی واقعی و روزمره مردم عصر خود را بر روی کاغذ آورد . به دنبال او چارلز دیکنس در انگلیس و داستایوفسکی در روسیه از این شیوه پیروی کردند.
2 - رئالیسم نقاشی
یکی از مکتب های هنری که مبنای آن بر واقع بینی است. پیروان این مکتب معتقدند که قیافه طبیعت را زشت یا زیبا باید آزادانه منعکس کند. ظهور رئالیسم که بر حصار مکتب کلاسیک شکافی عظیم وارد ساخت در صنایع نیز مانند ادبیات رخنه کرد و حقیقت جویی با کمال پرستی کلاسیک ها و افراط رمانتیک ها در نقاشی تخیلی به مجادله پرداخت. نقاشان رئالیست در تصویر تابلو فقط به مشاهده احوال حاضر توسل می جستند و چون ممکن نبود گذشته را مشاهده کنند نقاشی تاریخی را ترک کردند و به جای آن به ترسیم مناظر و تصاویر حقیقی می جستند و چون ممکن نبود گذشته را مشاهده کنند نقاشی تاریخی را ترک کردند و به جای آن به ترسیم مناظر و تصاویر حقیقی که به ذوق عامه نزدیکتر است مشغول گشتند.
رئالیستها و امپرسیونیستها اساساً تشخیص بین موضوع نجیبانه و عادی را معمولی را از بین بردند. مثلاً مناظر رقص، قایق سواری، منظره کوچه ها، کارخانه ها، مزارع و طرز تزیینات داخلی جدید را نقاشی می کردند به طوری که مجموع آثار آنها بهترین فهرست حرکات، سکنات، البسه و اخلاق سده 19 را تشکیل می دهند. اندیشه موضوع حکومت ملی و مسئله اجتماعی که از انقلاب 1848 به بعد افکار را به خود مشغول ساخته بود در هنرهای زیبا نیز تاثیر بخشید چنانکه نقاشان رئالیست برای آثار معمولی تابلوهایی مربوط به حکومت ملی که بهترین مظهر احتیاجات و تمایلات عامه بود ترسیم می کردند.
3 - مجسمه سازی
در مجسمه سازی هم که مانند نقاشی در نیمه سده 19 رو به تکامل می رفت و متوجه رئالیسم می شد به تجددی ظاهر گردید و مشاهده و نمایاندن زندگانی معاصر به طور کامل و حقیقی از صفات مخصوص این فن گشت ولی ترقی و تکامل این صنعت بسیار کمتر از ترقی نقاشی صورت گرفت.
4 - فلسفه
مکتبی است که در ان برای کلیات و انواع ، وجود حقیقی قایل است و این نظریه درست بر خلاف نظریه مکتب نام گرایی است. که تنها قائل به وجود لفظی است. افلاطون برای هر یک از کلیات ، وجودی بنفسه در عالمی ورای این عالم است ولی ارسطو برای کلیات، وجودی در ورای این عالم قائل نیست بلکه می گوید هر یک از افراد کلی ، خود وجود کلی را مشخص می کند. این مکتب درمقابل مکتب ایده آلیسم است زیرا که ایده آلیستها معتقدند که آنچه ما در می یابیم در ذهن ما است. رئالیسم از رآلیته است و مکتبی است که به رآلیته اعتقاد دارد و رآلیته یعنی آنچه که واقعیت دارد و این جدا از حقیقت است. بر خلاف آنچه که در زبان آشفته ما رایج است که این دو را یا با هم و مترادف و یا معادل هم به کار می برند در حالی که دو مفهوم جدا از هم هستند و اصلا ربطی به هم ندارند. و واقعیت در خارج وجود دارد و آن را حس می کنیم.
مثلا بلندگویی که کارآیی آن را می دانیم و مشکل و سنگینی و جنسش را احساس می کنیم، واقعیت بزرگی است که از واقعیتهای کوچک دست شده است. رئالیسم معتقد است که واقعیت، حقیقت هم دارد. واقعیت چیزی است که هست، واقعیت دارد، گاه چیزی هست و واقعیت دارد اما حقیقت و حق نیست و بسیاری چیزها حقیقت انسانی است اما رئاليته ندارد و در جامعه نیست. رئاليته در فلسفه و علم و ادبیات مکتبی است که می گوید دنیای خارج و اشیاء را به هر گونه که انسان می بیند و حس و تجربه می کند همچنان حقیقت دارد. ادبیات رئالیستی از مردمی می گوید که هستند، بوده اند و یا می توانند وجود داشته باشند و از حوادثی که اتفاق افتاده است و یا می تواند اتفاق بیفتد بر خلاف رمانتیسم ، ایده الیسم و قصه های فانتزی مقید به نقل داستانی نیست که واقعیت خارجی شده باشد یا بتواند واقعیت داشته باشند و آدمی چون پیکاسو کبریتی می کشد که شب پره نیز هست و شب پره ای که کبریت است و آدمی تصویر می کند که صاحب یک چشم است اینها رئال نیستند و واقعیت ندارند.
در جهان بیرون همچنان است که دیده می شود. مثلاً درختی که به چشم می آید به همان صورتی است که در عالم خارج وجود دارد. بنابراین عالم خارج اصل است و ذهن ما تابع و آیینه ای است در برابر اشیاء خارجی.
رئالیست معتقد است که آدمی باید زندگی را بر اساس آنچه محسوس است و ملموس است استوار کند نه بر رنجها و ایده آلها و نیازها و حساسیتهای غیر رئل ( چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد) و فقط نیازهای عادی انسان معلوم است و هر چه را که آدم خوش داشته باشد و در دسترس هم باشد و با دیگران هم مشترک باشد اصل است و رئل، و هر چه جز اینها آنورمال و غیر رئل است. چه مقدس و چه مبتذل، فرقی نمی کند.
ریچارد بوید :
در سال 1942 که استاد فلسفه در دانشگاه کورنل بود مقالات متعددی در دفاع از این موضع به چاپ رساند که بهترین تبیین در باب موفقیت علم تجربی است که نظریه های علمی با تقریب خوبی صادق است.
ایان هکینگ :
دکترای خود را از دانشگاه کمبریج گرفت و در دانشگاه تورنتو تدریس می کند. او در برخی از آثار خود استدلال کرده است که پاره ای از انواع استفاده دانشمندان از شیوه های تجربی، دفاع خوبی از رئالیسم مربوط به هویات فراهم می آورد.
مناقشه میان رئالیست ها ( طرفداران واقع نمایی علم ) و ابزارانگاران ( قائلان نظریه ابزاری بود علم ) در دهه 1970 بالا رفت این مناقشه بحثی بود بر سر دو مسئله ذیل :
1 - هدف معرفتی علم
2- چگونه می توان پیشرفت علم را در تاریخ به بهترین نحو توضیح داد .
پاسخ رئالیست ها به پرسش اول آن است که علم باید تلاش کند نظریه هایی را صورت بندی نماید که ساختار عالم را به نحو درست ( منطبق با واقع ) نمایش دهد. رئالیست ها از موضع گالیله در برابر ابزار انگارانی نظیر پاپ اوربان هشتم دفاع می کنند که می کوشید دامنه ي فعالیت های علمی را به « نجات نمودها » محدود می سازد .
فلاسفه علم رئالیست در دهه 1970 توجه دیگر فلاسفه را به موقعیت های نظریه صفحات حامل قاره ها و نظریه مربوط به ساختار مولکول DNA جلب کردند. به اعتقاد آنها روشن به نظر می رسید که دانشمندان معرفت جدیدی در خصوص دینامیک تغییرات جغرافیایی و وراثتی به دست آورده اند و این تحولات موضع رئالست ها را مورد تایید قرار می داد.
هیلاری پاتنم
وی در سال 1987 مدعی شد که اگر تفسیر رئالیستی از علم پذیرفته نشود، موفقیت های روز افزون علم در پیش بینی امور در طی تاریخ آن به یک معجزه مبدل خواهد شد. هر چند نظریه پیشروی به سمت حقیقت ممکن است اقناع کننده نباشد اما راههای دیگری برای دفاع از رئالیسم وجود دارد. بخصوص کسی ممکن است از این نظریه دفاع کند که هویاتی که به وسیله برخی از نظریه های علمی وضع و جعل شده باشد، به واقع موجود است. به نظر می رسد که می توان از « رئالیسم درباره هویات » برخلاف « رئالیسم مربوط به صدق نظریه ها » دفاع قدرتمندی به عمل آورد.
فلسفه رئالیسم
فلسفه رئالیسم بر دو اصل استوار است :
1- اصل استقلال ، یعنی جهان خارج از ذهن و عقل انسان وجود دارد اگر چه انسانی نباشد که آن را درک کند.
2- اصل شناسایی ، یعنی جهان آنچنان که هست قابلیت شناخته شدن دارد.
واقع گرایان به منطق استقرایی و منطق و روش علمی معتقدند و بین پدیده های جهان به روابط علت و معلولی عقیده دارند.
آنها معتقدند :
- حوزه طبیعت خارج از ذهن ما وجود دارد.
- طبیعت پیش از انسان وجود داشت و پیش از آن که انسان به آن علم یابد.
- شناخت انسان نشان می دهد که طبیعت از یک عده قوانین پیروی می کند و این قوانین مستقل از ذهن ما هستند.
- صفت های اشیاء طبیعی همچنان هستند که ما آنها را می دانیم، مگر در مواردی که ادراک خطا می کند.
- تجربه معیار چیزی است که واقعی باشد و دیدن اعتقاد پیدا کردن است.
رئالیسم خدا باورانه
رئالیسم خدا باورانه ( واقع گرایی الهی )، یا تومیسم، در قرون وسطی به عنوان فلسفه ای نو صورتبندی شد. این فلسفه از قرن 13 تا کنون به صورت جهان بینی مهمی در آمده که اندیشه غربی را شکل بخشیده است .
در بحث درباره واقعگرایی خدا باورانه این مطالب بررسی می شود :
1- خدمات توماس اکویناس به تاریخ اندیشه و فلسفه غرب
2- تعالیم بنیادین فلسفی واقعگرایی خدا باورانه
3- دلالتهای ضمنی تربیتی واقعگرایی خدا باورانه
به نام خالق هستی